سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ


لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 7
  • بازدید دیروز: 4
  • کل بازدیدها: 19079



در کجای حقیقت




زندگی امامامام حسن عسکری ( ع ) در سال 232 هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادروالا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش نهات مراقبت را داشت , تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد .این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری ( ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیارحلت کرد .کنیه آن حضرت ابامحمد بود .
صورت و سیرت امام حسن عسکری ( ع ) ::::امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت .ابروهای سیاه کمانی , چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت .دندانها درشت و بسیار سفید بود .خالی بر گونه راست داشت .امام حسن عسکری ( ع ) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی با شکه و وقار و مفسری کم مانند برای قرآن مجید بود .راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد .

دوران عمر 29 ساله امام حسن عسکری ( ع ) به سه دوره تقسیم میگردد : دوره اول 13 سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت .دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت .دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت میباشد .دوره امامت حضرت عسکری ( ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود .خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلند پروازیهایی داشتند .امام حسن عسکری ( ع ) از شش سال دوران اقامتش , سه سال را در زندان گذرانید .زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود , تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد , اماآن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأ ثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند .وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند , میگفتند این زندانی روزها روزهدار است و شبها تا بامدادبه عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید .عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات میکرد به احترام آن حضرت برمیخاست , و آن حضرت را بر مسند خودمی نشانید .پیوسته میگفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیدهام , وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است .پسر عبیدالله خاقان میگفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم .مردم را نسبت به او متواضع مییافتم .میدیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او میباشند .با آنکه امام ( ع ) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمیفرمود , دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات , آن حضرت را زندانی وممنوع از معاشرت داشت .از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری ( ع ) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت , اموال و اوقات شیعه , به دست کسانی سپرده میشد که دشمن آل محمد( ص ) و جریانهای شیعی بودند , تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود .چنانکه نوشتهاند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا , والی اوقاف وصدقات بود در قم , و او نسبت به اهل بیت رسالت , نهایت مرتبه عداوت راداشت .نیز اصحاب امام حسن عسکری , متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود , کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد میزیستند , فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی , پس از شهادت حضرت رضا ( ع ) معمول داشت , چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را باسختترین نوع درگیری واداشته بود .این جناج نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی , این همه سختی را تحمل میکرد , و لحظهای از حراست ( ونگهبانی ) موضع غفلت نمیکرد .اینکه گفتیم : حضرت هادی ( ع ) و حضرت امام حسن عسکری ( ع ) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه مینمودند - کمتر معاشرت میکردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی ( ع ) نزدیک بود , و مردم میبایست کم کم بدان خو گیرند , وجهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودندبخواهند , و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید .باری , امام حسن عسکری ( ع ) بیش از 29 سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی , آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام ( ع ) میرسیدند بر جای گذاشت .

در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد , و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشتههای دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی , که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام , گردید .در قدرت علمی امام ( ع ) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه ور بود - نکتهها گفتهاند , از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ,در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد .
شهادت امام حسن عسکری ( ع )::::شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری نوشته اند .در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گویدروزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده , پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبررا به خلیفه داد .خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود با او همراه کرد .یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود , امر کرد ایشان راکه پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند , و بر احوال آن حضرت مطلع گردند .وطبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود , و از احوال او آگاه شود .بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است , و ضعف بر او مستولی گردیده .پس بامداد سوار شد , نزد آن حضرت رفت و اطبارا - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی الفضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر ازعلمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند .و این کارها را برای آن میکردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزدمردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته , پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260ه .ق آن امام مظلوم در سن 29 سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود .بعداز آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد , زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد , و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او میکردند ....این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعداز او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله ( ص ) میپیوست ,شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم ( ص ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد .بدین جهت به بهانه های مختلف مختلف در خانه حضرت عسکری ( ع ) رفت و آمد بسیار میکردند ,و جستجو مینمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازد .به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم ( ع ) و حضرت موسی ( ع ) تکرار میشد .حتی قابلههایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند .اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد , و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأ موریت الهی خود را انجام دهد .باری , علت شهادت آن حضرت را سمی میدانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد , از کردار زشت خود پشیمان شد .بناچار اطبای مسیحی ویهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند , به ویژه در مأ موریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری ( ع ) در میان بود , برای معالجه فرستاد .البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت , و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود .بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری ( ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت , و از سوی صدای ناله و گریه برخاست .مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند .
ماجرای جانشین بر حق امام عسکری:::ابوالادیان میگوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری ( ع ) می کردم .نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم .در مرض موت , روزی من را طلب فرمود و چندنامهای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم .سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید , و درآن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود .ابوالادیان به امام عرض میکند : ای سید من , هرگاه این واقعه دردناک روی دهد , امامت با کیست ؟ فرمود : هرکه جواب نامه من را از تو طلب کند .ابوالادیان میگوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما .امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد .ابوالادیان میگوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم .امام میگوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست .ابوالادیان میگوید : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم .رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم .وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود .داخل خانه امام , جعفرکذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که نشسته , و شیعیان به او تسلیت میدهند و به امامت او تهنیت می گویند .من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم .اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد .چون بدن مطهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود , خادمی آمد وجعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند .چون جعفر به نمازایستاد , طفلی گندمگون و پیچیده موی , گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمدو ردای جعفر را کشید و گفت : ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم .رنگ جعفر دگرگون شد .عقب ایستاد .سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نمازگزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد .سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامهها را که با تو است تسلیم کن .من جواب نامه رابه آن کودک دادم .پس حاجزوشا از جعفر پرسید : این کودک که بود , جعفرگفت : به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیدهام .در این موقع , عدهای از شیعیان از شهر قم رسیدند , چون از وفات امام ( ع )با خبر شدند , مردم به جعفر اشاره کردند .چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند واز او پرسیدند : بگو که نامههایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقداراست ؟ جعفر گفت : ببینید مردم از من علم غیب میخواهند ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامههایی است از فلان و فلان و همیانی ( کیسهای ) که درآن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا .شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هرکس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن .جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد .معتمد گفت : بروید و در خانه امام حسن عسکری ( ع ) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید .رفتند و از کودک اثری نیافتند .ناچار صیقل کنیز حضرت امام عسکری ( ع ) راگرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است .ولی هرچه بیشترجستند کمتر یافتند .خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیزدر کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان میباشد .درود خدای بزرگ براو باد .



موضوع مطلب :


پنج شنبه 90 تیر 23 :: 4:25 عصر :: نویسنده :